دانلود کتاب لبخند بی لهجه غلام رضا امامی 146 صفحه PDF
دانلود کتاب لبخند بی لهجه غلام رضا امامی 146 صفحه PDF، شش ساله بودم که پدرم برای یکسال به تهران منتقل شد. روزی که خانهمان را ترک کردم، بدترین روز زندگیام در آن شش سال به شمار می آمد. من خانهمان را دوست نداشتم؛ بلکه عاشق باغ آن بودم. تا جایی که یادم می آید، هر روزم را در آن باغ شروع می کردم. می دیدم همیشه هر بار چیزی نسبت به روز قبل تغییر می کند. با اینکه هیچ کس با من راجع به جنهای کوتوله و پریان باغ حرفی نزده بود، اما شاهد جادویی بودم که هر شب موقع خواب اتفاق می افتاد؛ مثلا گوجه فرنگیها ناگهان یک شبه می رسیدند، گلها همگی به ردیف کنار هم می روئیدند، و فوجی از حشرات یک دفعه از جایی پیدا می شدند من هرگز نفهمیدم چرا. اما، این اتفاقات همیشگی نبود. نمی توانستم سر در بیاورم و نمی دانستم زمانی که آنها را نمی دیدم، کجا بودند. برای ادامه مطلب با سایت پروژه کارت همراه باشید.
pdf کتاب بی لهجه
پی دی اف کتاب بی لهجه غلام رضا امامی
خرید کتاب بی لهجه
دانلود کتاب بی لهجه
دیدگاه ها